به آّن به چه عنوانى بايد قضاوت كرد!؟
نويسنده: غفار عريف نويسنده: غفار عريف

بمثابهْ اثر تاريخى و يا زمينه سازى بيمارگونهْ جهت توهين، تحقير و زشت گوئى به رقباى سياسى؟

 

 

در اين سالهاى پر از رنج و عذاب و درد بخصوص پس از استقرار خونتاى "مجاهد" و دهشت "طالبى" و حكومت موقت انتقالى ميوهْ توافقات "بن"، بازار كتاب را فراّوردهاى ادبى و تاريخى عدهْ از قلم بدستان مسلكى و اّثار شمارى از تاريخ نويسان (!) و واقعه نگاران اّماتور و غير مسلكى پر ساخته است كه در لابلاى اّنها حوادث و رويدادهاى سدهْ چهاردهم (جارى) خورشيدى در كشور به بررسى گرفته شده است. سواى كتب مفيد، با ارزش، رسالتمند و واقعيت نگر با كمال تأسف تعدادى زياد از اين اّثار از بيخ و ريشه فريبنده و فتنه افزا ميباشند. مؤلفين دستهْ دوم در قباى دروغگويان و جعلسازان تاريخ بدون كوچكترين توجه به اّبروى خود و اندك ترين احترام به عفت قلم و حرمت به انسانيت با استفاده از نيرنگ كتمان حقايق و تحريف رويداد هاى تاريخى با پخش و اشاعهْ اكاذيب و با قرينه سازى ها و تهمت زنى ها و لافيدن ها بروى واقعيت ها زهر پاشى نموده به فحش گفتن، اهانت، توهين و تحقير شخصيت ها و افراد مشخص پرداخته اند. حربهْ تبليغاتى ولبهْ تيز تخريبگرانهْ اين گونه فعاليت ها در قدم اول متوجه حزب دموكراتيك خلق افغانستان بوده و حتى تا سرحد ابتذال ميرسد. يك عده از نويسندگان نو ديده و نوكيسه و تازه بدوران رسيده در اصل متوجه اين مطلب نيستند كه خلاف رسم، اّئين، عادات و عنعنات پسنديده نياكان ما در نوشتهْ  خويش بى باكانه به شرافت و حيثيت هزارها زن و دختر شريف وطن مان كه در ح. د. خ. ا. و سازمان هاى اجتماعى عضويت داشند، تعرض ميكنند و هرزه گوئي مينمايند.

اخيراً كتابى را زير عنوان "نگاهى به شخصيت، نظريات و سياست هاى سردار محمد داود" تأليف محترم عاصم اكرم داكتر تاريخ كه در سال 1380 خورشيدى از سوى انتشارات ميزان در 350 صفحه (در شش فصل و يازده ضميمه) بچاپ رسيده است، مطالعه كردم. از اّنجائيكه بسا رويدادهاى سياسى ذكر شده در كتاب پس از انفاذ قانون اساسى سال 1343 با بهترين ايام زندگيم (اّموزش در مدرسه، اّغاز كار دولتى و فعاليت هاى سياسى) مصادف است، بناً بحكم وجدان منحيث شاهد عينى خود را ملزم به اّن ميدانم تا بمثابهْ يك عضو نهايت عادى ح.د.خ.ا. و همچنان يك مامور پائين رتبه در جمهورى محمد داود و حكومت هاى بعدى بر پايه مفاد جز (الف) مادهْ دوم و محتويات مواد 12 - 18 - 19 اعلاميهْ جهانى حقوق بشر و ساير ميثاق ها و مقاولات بين المللى بدفاع برخيزم و قاطعانه بپاسخ هذيان گوئى ها، ياوه سرائى ها، بلند پردازى ها و توهين هاى بدور ازاخلاق بپردازم. و اما اخلاق سياسى، تربيهْ فاميلى و ادب اجتماعى مانع از اّن ميگردد كه در رد ادعا هاى بى مفهوم و دروغين تاريخ نويسان و واقعه نگاران صاحب غرض و مرض با نوشتن كلمات و جملات مشابه دفاع صورت گيرد و هيچكسى چنين انتظارى را هم نداشته باشد.

در اين جا منظور از دفاع به هيچ صورت انكار و دورى كور كورانه از واقعيت ها نيست و نميتوان خطا ها، اشتباهات، ناروائى ها، ماجراجوئى ها، معامله گرى ها، سازشكارى ها، قانون شكنى ها، ظلم، اختناق، سركوبگرى، خيانت ها، كژ روشى ها، انحرافات، زورگوئى ها، نابسامانى ها... را ناديده گرفت. كه ناشى  از تاثير گذارى فكتور هاى متعدد داخلى و خارجى بخصوص مداخلهْ بيگانگان و تداوم جنگ اعلام ناشده، در دو مرحلهْ حاكميت ح. د. خ. ا. رخداده است. ولى عاملين و مسببين اين گونه حركات نه تمامى اعضاى حزب بودند، بلكه در مراحل مختلف، افراد و اشخاص و گروهبندى هاى مشخص به اّن دست يازيده اند.

هرگاه مخالفين سياسى پيشين و امروزين ح. د. خ. ا. و منتقدين حادثه جو، به قضايا با ديدگان با بصيرت نگاه كنند، مشاهده مينمايند: اّنعده رويدادها و حوادثى كه ح. د. خ. ا. در اّنها داراى نقشى بود، نسبت به هركس ديگر در اّثار و نوشته هاى اعضاى صادق و متعهد به اّرمان هاى حزب بشكل شايسته ئى انعكاس داده شده است و اّنها بدون اغماض، دقيق تر، مفصل تر و واقعبينانه تر به بيان حقايق پرداخته اند.

* * *

با وجود اينكه موسسهْ نشراتى ميزان در صفحهْ نخست كتاب با عبارات اّتى از اّن توصيف بعمل اّورده است: "اما با وجود نقش مهم و سرنوشت سازش در بيشتر از نيم قرن تاريخ افغانستان كدام كتابيكه به طور اجمالى از وى و سياست هايش ياد كرده باشد تا كنون طبع نشده است. داكتر عاصم اكرم در اين كتاب با استفاده از منابع متنوع سعى نموده تا با حفظ بيطرفى (!) كه يك چنين مطالعهْ علمى ايجاب ميكند و بدون احساسات شخصى (!) اّنچه را در مورد شخصيت، نظريات و سياست هاى سردار محمد داود حاصل كرده است به خوانندگان گرامى تقديم نمايد."، متاسفانه چنين نيست. ايكاش واقعاً همين گونه مى بود و موضوعات، بيطرفانه و بدور از احساسات شخصى، عقده گشائى و ديدگاه هاى تنظيمى مؤلف رقم زده ميشد.

با مطالعهْ كتاب انسان در مي يابد كه موْلف محترم در بسا موارد از بلنداى برج ايفل و از زاويهْ ديد چشمان دلفريب عروس شهرها و يا در بيروبار تفريجگاه هاى پر زرق و برق فرانسوى و امريكائى و در پارهْ از قضايا از عقب عينك تبليغات خصمانهْ تنظيم ها، حوادث و رويدادها را برشتهْ تحرير در اّورده و بيشتر زير انديشه ها و كار روائى هاى دوران جهاد خميده، زشت و ناسزا گفته است.

در مقايسه با كتب تاريخى كه قبلاً بچاپ رسيده، كتاب حاضر بجز از دسترسى موْلف به اسناد وزارت خارجهْ امريكا (اّرشيف ملى امريكا در واشنگتن) و انجام مصاحبه هاى تليفونى با بعضى از بازماندگان سرداران و تعدادى از مامورين عاليرتبهْ ملكى و نظامى دوران سلطنت و جمهورى محمد داود، چيزى تازه ئى را بدست نميدهد. اصلاً اين شيوهْ اّگاهى از واقعات تاريخى ابتكار راديوى بى. بى. سى بود كه با سهمگيرى افراد متعدد و پخش اظهار نظر  هاى اّنها برنامه ئى را تحت عنوان "افغانستان در قرن بيستم" تهيه كرده بود و در چند بخش (در هر هفته يك بخش) دو بار اّنرا به نشر رسانيد.

در توضيحات داده شده در مقدمهْ كتاب (صفحات 9 - 14) بجز يك حرف، ساير مسايل تكرارى، رنگ باخته و بى ارزش بوده و حتى بعضى كلمات و جملات مربوط به تبليغات و پرو پاگندهاى تنظيم ها قبل از بقدرت رسيدن اّنها ميشود.

حرف تازه در اين جا همانا صحبت موْلف "با يك تن مشاور وزارت دفاع فرانسه" در سال 1985 ميباشد كه از مسأله گذاشتن "دوسيهْ افغانستان در جمع دوسيهْ عمومى  مربوط به اقمار اتحاد شوروى" پس از كودتاى سرطان، حكايه ميكند. در مورد صورت گرفتن اين صحبت هيچگونه شك و ترديدى وجود ندارد، ولى سخن جالب اينست كه به اتكاى شرح سوانح مختصر، اّقاى عاصم اكرم در سال 1965 مطابق هفتم ميزان 1344 خورشيدى تولد يافته و هنگام ملاقاتش با مشاور وزارت دفاع فرانسه در سال 1985 (20) سال عمر داشت يعنى سن نبوغ و پختگى سياسى (!) و انتخاب ايديال در چوكى نمايندگى جبههْ ملى نجات افغانستان در پاريس و يكى دو سال بعد تر توظيف ايشان بصفت مشاور در دفتر روابط خارجى رياست حكومت موْقت مقيم پشاور....

Mark Twain نويسندهْ فقيد امريكائى نوشته بود: "هر كس به مانند مهتاب يك نماى (گوشهْ) تاريك دارد كه نمى خواهد اّنرا به ديگران نشان دهد."

در مقدمه در يك پراگراف ديگر (ص 12) اّمده است: "اما وقتيكه كمونيست هاى افغان در برج ثور7 135 قدرت را به دست گرفتند، كشور را به اتحاد شوروى تسليم كردند...." اين را ميگويند دروغ شاخدار! صرف نظر از اينكه پس از ثور 1357 چه واقعاتى در وطن ما رخ داد، ولى سند تسليمدهى افغانستان به اتحاد شوروى (!) به امضا نرسيده بود، ورنه دول غربى بخصوص ايالات متحده و همسايگان پر توقع چون پاكستان و ايران مطابق معيار هاى ديپلماتيك و حقوق بين الدول، نظام جانشين را برسميت نمى شناختند. هرگاه موْلف در اين باره سندى در اختيار دارد، پس چرا مندرجات اّنرا غرض اّگاهى خوانندگان عزيز در كتاب خود به نشر نسپاريد تا ازلحاظ اخلاقى رفع مسووليت ميشد؟ مزيد بر اّن اّقاى اكرم امكانات دسترسى و استفاده از اسناد وزارت خارجهْ امريكا (اّرشيف ملى امريكا در واشنگتن) را داشت، بناً ميبايستى "سند تسليمدهى (!) افغانستان به اتحاد شوروى" را نيز بيرون مياّورد و به اطلاع عامه ميرسانيد و يا حد اقل رهبران تنظيم ها (مجددى و ربانى) در دولت اسلامى افغانستان، اميرالموْمنين (!) در امارت اسلامى افغانستان و حامد كرزى در دولت عبورى و انتقالى به اين كار اقدام ميورزيدند.

 


فصل اول كتاب (صفحات 15 - 47) زير عنوان درشت "شخصيت" روى موضوعات روابط سردار محمد داود با پادشاه و ساير اعضاى خاندان سلطنتى، انتخاب همكاران و دوستان در دوره هاى مختلف مى چرخد و در پاورقى ها از مصاحبه هاى تليفونى با تعدادى از وابستگان محمد داود و كارمندان ملكى و نظامى در دوره هاى زمامدارى موصوف بشمول اشاره به بعضى كتاب ها و جرايد، ياد اّورى بعمل اّمده است.

در اين بخش يك حرف بى نهايت جالب در صفحهْ 32 ديده ميشود كه از چگونگى اّشنائى شاعر خوش قريحهْ وطن مان محترم ضياء قاريزاده با محمد داود خان در هنگاميكه قوماندان قواى مركز و يا وزير دفاع بود، باز گوئي ميكند. از اّنجائيكه داود خان شيفتهْ اشعار انتقادى اّقاى قاريزاده گرديده بود، بناً روزى يكى از همكارانش را نزد او ميفرستد تا برايش بگويد كه په مقصد حصول شناخت يكبار باهم ديدار نمايند و سرانجام "... از اّن روز ببعد با سردار داود روابط صميمانهْ برقرار كرده بود. بشكلى كه حتى بعضى اوقات سردار داود او را در مهمانخانهْ جلال اّباد خود دعوت ميكرد. اّقاى قاريزاده حدس ميزند دليل ديگرى كه سردار داود اينقدر در قسمت وى توجه نشان ميداد اين بوده باشد كه او نمى خواست قاريزاده با داكتر محمودى، مير غلام محمد غبار و حلقهْ اشخاص متمايل به افكار چپى زياد نزديك شود و اّنها از استعدادش استفادهْ سوء نمايند. وقتى اّقاى قاريزاده مريض شد و به تداوى در خارج ضرورت داشت، سردار داود خان او را به پاريس فرستاد و در اّن شهر به سفارت افغانستان امر كرد تا ماهانه چهار صد دالر جهت تكافوى مصارفش پرداخته شود." و اين را ميگويند موْثر ترين شيوهْ جلب و جذب (!) از سوى يكى از اراكين دولت بخاطر تحقق اهداف دراز مدتى كه در اّينده مدنظر داشت!

در همان لحظه كه سطور فوق را مطالعه ميكردم سخن نغز پداگوگ سويسى، فقيد Jahann Heinrich Pestalazzi بيادم اّمد كه گفته بود: "ما بايد دولت را انسانى سازيم و نه در پى دولتى ساختن انسان ها باشيم."

در فصل دوم زير عنوان درشت "ظهور سياسى" (صفحات 47 - 84) حوادث و رويدادهاى سياسى و اقتصادى كشور طى سالهاى 1311 - 1332 خورشيدى به بررسى گرفته شده است.

زنده ياد علامه غبار مورخ بى همتاى كشور، در جلد دوم شهكار "افغانستان در مسير تاريخ" رويدادهاى سياسى و اقتصادى، شيوهْ  دولت مدارى، وضعيت زندگى و كار و فعاليت كتگورى هاى مختلف مردم، چگونگى برخورد نظام ستم شاهى با توده هاى مليونى افراد جامعه در قلمرو وسيع يك سرزمين تاريخى، سياست خارجى حكومات خاندان حكمران، مناسبات با ابر قدرت ها و ساير دول (اتحاد شوروى، ايالات متحده، انگليس، پاكستان، ايران، چين...)، اشتراك و نقش ويژهْ انگليس ها در شكل گيرى و تشكيل نظام در افغانستان پس از سقوط رژيم امان افغان و انقراض پادشاهى نه ماههْ حبيب الله كلكانى با رعايت اين مطلب كه انگليس ها الى تاريخ 3 جون 1947 در منطقه حضور استعمارى داشتند، گسترش اختناق خونين در جامعه و غيره مسايل را بسيار بسيار دقيق، واقعبينانه، علمى و مستند به قيد تحرير در اّورده است كه نسبت به هر اثر تاريخى ارائه شدهْ ديگر از اعتبار و وقار ملى و بين المللى بيشترى برخوردار ميباشد.

در اين جا نقل قول اين گفتهْ Jean Gabin هنر پيشهْ فقيد فرانسوى صدق ميكند: "هرگاه تمام انسان ها هميشه حقيقت را ميگفتند، جهنمى در روى زمين برپا ميشد."

فصل سوم كتاب با عنوان "صدارت اعظمى" (صفحات 85 - 142) در برگيرندهْ حوادث سالهاى 1332 - 1342 ميباشد و روى سياست خارجى (داغ ترين موضوع مساله پشتونستان با ذكر پيشينهْ تاريخى از زمان امضاى معاهدهْ ديورند و انكشافات بعدى اّن است كه چگونگى تيرگى روابط با پاكستان و موقف اتحادشوروى و امريكا را در قبال حل اين قضيه بيان ميدارد)، سياست اقتصادى (طرح پلان انكشاف اقتصادى و جلب كمك هاى خارجى)، سياست داخلى (تقويت اردو، رفع حجاب...) تذكراتى داده شده است.

اّوردن نقل قوى از احسان طبرى بزرگ مرد عرصهْ ادبيات، تاريخ و فلسفه كه در زير چكمه هاى خونين رژيم اّخوندى خورد و خمير گرديد، اّغاز خوبى مبنى بر بحث پيرامون نكات مهم اين بخش بحساب مياّيد: "موضوع سياست مناسبات ميان ملت ها و طبقات جامعه است و نقش خود را به كمك نگره هاى سياسى، نهادهاى سياسى، رجال سياسى (يا دولتمردان) كه در مجموع روبناى سياسى جامعه را بوجود مياّورند، عمل ميكند.

از اّنجا كه هر سياستى در خدمت مناسبات اقتصادى و شكل مالكيت معينى قرار دارد، لذا براى حفظ و توجيه و دفاع هر شكل اقتصادى مالكيت معينى قرار دارد، لذا براى حفظ و توجيه و دفاع هر شكل اقتصاد معين (مانند بردگى يا فيوداليسم يا سرماه دارى و غيره) سياستى خاص، روبناى سياسى خاص لازم است كه در تاريخ بشكل مختلط و در حالت مرزى نيز پديد مى اّيد. براى تغيير هر نظام اقتصادى به نظام ديگر نيز مبارزهْ سياسى حتى تا حد حاد اّن كه قيام انقلابى باشد ضرور است.

در مورد يك اقتصاد مردمى عادلانه بايد گفت كه بدون داشتن برخورد سياسى صحيح چه در گسترهْ سياست داخلى و باز شناسى دوست از دشمن و چه در گسترهْ سياست خارجى و باز شناسى دوست از دشمن، حل وظايف ماوراء بغرنج اقتصادى از محالات است.

سياستى كه با سمت گيرى عمومى تكامل تاريخى جامعهْ معين و جامعهْ بشرى در تضاد باشد، هر اندازه هم كه از لحاظ "فنون سياسى" ماهرانه تنظيم واجرا گردد، تنها و تنها ميتواند كاميابى موقت داشته باشد و سرانجام به بن بست ميرسد( جستارهاى از تاريخ، ص 4، چاپ سال 1364، مونوتايپ مطبعهْ دولتى كابل") .

در اين فصل كتاب نيز به مانند فصول قبلى، نظريات خلق الساعه، افكار انتزاعى وعقايد التقاطى موْلف برجستگى دارد تا به بيان حقايق تلخ تاريخى! نويسنده در پارهْ از توضيحات خود به حرف هاى رنگ و رو رفته، كليشه ئى و فاقد هرگونه ارزش تاريخى پناه برده با كينه توزى به اضافه گوئى و پرداز دادن مطالب پرداخته و بهاى كتاب را به حد اقل تنزيل داده است. در تشريح مسايل اكثراً كلمات و جملات از اّثار ديگران بخصوص از كتاب "افغانستان در پنج قرن اخير" (جلد اول قسمت دوم، صفحات 678 - 706) به عاريت گرفته شده، بدون اينكه ماخذ را دقيقاً معرفى نموده باشد. يگانه مهارت و نو اّورى موْلف در پس و پيش كردن و تغيير دادن موقعيت لغات در سطر بندى ديده ميشود و بس. برعلاوه قسمت هاى جالب شامل اين فصل در كتاب "افغانستان، تجاوز شوروى و مقاومت مجاهدين" (فصل اول و دوم، صفحات 1 - 32) تاليف هنرى برادشر، ترجمهْ شوراى ثقافتى جهاد افغانستان، به تفصيل تشريح گرديده است. ناگفته نبايد گذاشت كه به مأخذ نقل قول ها (عمدتاً اسناد وزارت خارجه و چند كتاب) در پاورقى ها، اشاره بعمل اّمده است.

موْلف بنابر علاقمندى سردار محمد داود به مساله پشتونستان، از صفحهْ 81 به بعد به تشريح پيشنيهْ تاريخ اين مشكلات اشاره كرده و از معاهدهْ ديورند حرف هاى دارد كه قبلاً در مورد اّن گفتنى ها، گفته شده بود. علامه مرحوم غبار در اثر جاودان "افغانستان در مسير تاريخ" (جلد اول صفحات 687 - 699) در بارهْ معاهدهْ ديورند (معاهدهْ اول، معاهدهْ دوم) با همان لطافت كلام و سلاست بيان مربوط به خودش، به مشتاقان اّگاهى از رويدادهاى تاريخى وطن مان معلومات كافى داده است.

در صفحهْ 99 كتاب اّقاى اكرم اين جملات را ميخوانيم: "بايد گفت داود خان اّنقدر به اين موضوع علاقه داشت كه وقتى دوباره بحيث رئيس جمهور به قدرت اّمد، يكى از دلايلى كه خشم روس ها راتحريك كرد، و بناً يكى از علل از بين بردن او گرديد، موضوع تصميم موصوف مبنى بر كشيدن كيوبا از حركت ممالك غير وابسته بود. به نظر داود خان كيوبا كمونيستى به شكل بسيار اّشكار پيرو خط مسكو بود و از اّن لحاظ جاى اّن در چنان يك حركت نبود. علاوتاً سردار محمد داود نمى خواست رومانيا عضويت اّن حركت را حاصل نمايد. بايد متذكر شد كه با وجود روابط مشكل اتحاد شوروى و رومانيا موقفگيرى داود خان در ذهن روس ها تاثير منفى گذاشت."

در رابطه به اين پراگراف بايد پرسيد كه موْلف محترم بر مبناى چه دستاّويزى چنين ادعا را مينمايد؟

علت ها و دلايل سقوط محمد داود در اّثار و نوشته هاى پژوهشگران داخلى و خارجى (دوست و دشمن) با تحليل هاى متفاوت بشكل گسترده ئى بازتاب يافته است. هچنان در اين راستا موْسسات دانشگاهى رشتهْ حقوق واقتصاد، انستيتيوت هاى تحقيقاتى و اكثريت رسانه هاى گروهى جهان حرف هاى خود را قبلاً گفته اند.

ولى اّنهائيكه قضايا را از ديدگاه كوچك وبى روزنهْ خود به بررسى ميگيرند و هيچگونه معلوماتى از حوادث سياسى جهان ندارند، هدفى جز مغشوش ساختن افكار عامه چيز ديگرى را دنبال نمى نمايند. پيش از اينكه به جنبه هاى حقوقي و قانونى تمايل به خروج كيوبا از كشورهاى غير منسلك (!) و جلوگيرى از عضويت رومانيا در اين جنشن، صحبت بعمل اّيد، مراجعه به يكى دو كتاب در زمينه خالى از دلچسپى نمى باشد: در كتاب "حقايق پشت پردهْ تهاجم اتحاد شوروى بر افغانستان" (صفحهْ 38، چاپ مركز نشراتى ميوند، بازار قصه خوانى پشاور، ترجمهْ اّقاى ثابت) اّمده است: "... داود از شاخهْ تندرو جنبش عدم انسلاك كه رهبرى اّن بدوش كيوبا بود، بصورت اّشكارا فاصله ميگرفت و هاوانا را چندين مرتبه مورد انتقاد قرار داد. وى اعلان داشت كه افغانستان عدم انسلاك حقيقى را تعقيب خواهد نمود.

 


نزديكى وى با شاخهْ اعتدلى (اعتدالى) جنش عدم انسلاك كه ازطرف هند و يوگوسلاويا رهبرى ميگرديد به همگان اّشكارا و هويدا بود. بعد از سفر هاى داود به دهلى جديد و بلگراد كابل موضوع برگذارى كنفرانس وزراى خارجهْ كشور هاى غير منسلك كه قرار بود در برج مى داير گردد، تعين شد."

در كتاب "افغانستان تجاوز شوروى و مقاومت مجاهدين" (صفحهْ 76، چاپ مركز نشراتى ميوند، بازار قصه خوانى پشاور، ترجمهْ شوراى ثقافتى جهاد افغانستان) تذكار داده شده است: "محمد داود علاوه بر بهبود بخشيدن روابط خود با پاكستان، دعوت شاه ايران به كابل در جون 1978 به هند، يوگوسلاويا و مصر يعنى بانيان نهضت غير انسلاك، مسافرت كرد. او با جوزف بروزتيتو رئيس جمهور يوگوسلاويا متفق شد تا جلو كيوباى تحت نفوذ شوروى را طورى بگيرند كه هاوانا نتواند نقش رهبر را در كنفرانس سران كشورهاى غير منسلك در سپتمبر 1979 اتخاذ كند. نقش محمد داود درين موضوع مهم بود، زيرا قرار بود وزراى خارجهْ دول غير منسلک تحت سرپرستى افغانستان در كابل از 6 الى 10 مى 1978 جلسهْ اّمادگى را براى كنفرانس داير سازند."

و اما هرگاه كسى حد اقل اّگاهى از روابط بين المللى و رعايت احترام به حقوق ملتها مبتنى بر مواد اعلاميهْ جهانى حقوق بشر را داشته باشد، بخوبى در مي يابد كه نهادها و سازمان هاى سياسى متشكل از كشورها، در سطح جهان و منطقه، خانهْ شخصى افراد نيست. بناً مساله اخراج و يا قبولى عضويت يك كشور، منوط به تمايل شخصى، تصميم و فيصلهْ يك فرد شده نمى تواند. روساى دول حق تقاضا و ارائه پيشنهاد را دارند كه در اجلاس عمومى پس از غور و بحث همه جانبه و مستدل، مطابق منشور روى اّن فيصله اتخاذ ميگيرد.

از صفحهْ 121 - 134 حرف هاى در بارهْ عبدالملك خان عبدالرحيمزى و اتهام سازماندهى كودتاى ضد دولتى بر او درج كتاب است. در اين جا نيز لازم است تا با يك ديد مقايسوى، انعكاس موضوع را در اّثار و نشرات ديگران به مطالعه گرفت. مير محمد صديق فرهنگ در كتاب "افغانستان در پنج قرن اخير" (جلد اول قسمت دوم صفحهْ 688) ضمن ساير مسايل از جمله نوشته است: "در محيط چنين شايع گرديد كه علت اصلى سقوط وزير ماليه اين بود كه وى پيشنهاد كرده بود تا دارائى شخصى محمد هاشم خان صدر اعظم اسبق كه در خارج سرمايه گذارى شده بود، واپس به كشور انتقال يافته، در پروژه هاى جزء پلان اقتصادى صرف شود. اما اين شايعه كه شخص وزير ماليه پس از خروج از زندان اّن را تصديق كرد، توسط كدام سند يا روايت معتبر ديگر تائيد نشده است.

متاسفانه دولت به اين هم بسنده نكرد و به دنبال گرفتارى وزير ماليه با ادعاى كشف دسيسهْ مجهول يك تعداد از روشنفكران را كه بيشتر از اعضائى حزب وطن بودند، فقط به دليل علاقمنديشان به دموكراسى و مشروطيت گرفتار كرد."

بر علاوه، طرفدارن و مخلصان پادشاه سابق در مجلهْ اّيينهْ افغانستان (شمارهْ مسلسل 35، دسمبر 1993 - جنورى 1994) كه در امريكا به نشر ميرسد، مشاهدات و نظريات تعدادى از كارمندان دولتى نظام شاهى را پيرامون نوشته هاى محمد حسن كريمى منتشره در هفته نامهْ اميد (شمارهْ 81 - 92، از ماه اكتوبر 1993) به نشر سپرده كه از جمله روى قضيهْ زندانى شدن ملك خان نيز تماس گرفته شده است. مطالعهْ اّنها ميتواند در تكميل معلومات كمك كند.

از سوى ديگر پسران عبدالملك خان عبدالرحيمزى در حال حاضر در اّلمان زندگى مينمايند و اشخاص تحصيل كردهْ هستند، بناً جاى اّن دارد تا اّنها هر اّنچه را كه در مورد پدر خويش اضافى و عارى از حقيقت مى دانند، در بارهْ اّن ابراز نظر بدارند.

اّقاى عاصم اكرم در صفحهْ 139 خيلى لاقيدانه و دوراز اخلاق امانت دارى در نگارش حوادث تاريخى، مطلبى را در باب شهيد مير اكبر خيبر، نوشته است. نميدانم در هنگاميكه حرف هاى دروغين خود را روى صفحهْ كاغذ ميريخت، وجدان خود را در كجا گذاشته بود؟

او چنين نوشته است: "هنگام سفر دوم خروتچف (خروشچف) به افغانستان از 2 الى 6 مارچ سال 1960 ميلادى، راپورى بقلم مير اكبر خيبر به رياست ضبط احوالات رسيده بود كه به قول اّن قراربود حضرت صبغت الله مجددى عملى را بر ضد مهمان روسى دولت انجام دهد. خيبر كه اّنگاه تازه از حبس رها شده بود و در شعبهْ (!) ضبط احوالات شغل مخبرى پيداكرده بود...."

بايد پرسيد كه اين اّقاى مورخ (!) در به كرسى نشاندن اين ادعاى بى بنياد خود چه ثبوت قانع كننده و چه سند موثق و قابل قبول ارائه كرده ميتواند؟

ضرورت اّن ديده نمى شود تا در رد اين دروغ چركين و پر از بغض و كينه به اّثار و نوشته هاى متعدد نويسندگان داخلى و خارجى اشاره صورت گيرد، صرف به دو منبع مورد اعتماد در نزد مخالفين ح. د. خ. ا. مراجعه بعمل مياّيد: در صفحهْ 42 كتاب "افغانستان، تجاوز شوروى و مقاومت مجاهدين" نوشتهْ هنرى برادشر اّمده است: "... خيبر كه زبان روسى را در زندان اّموخت، تاريخ كمونيست شدنش معلوم نيست، اما يك مشاور خارجى او را در زمانيكه در اواخر دههْ 1950 و اوايل 1960 در اكادمى پوليس بحيث يك صاحب منصب خورد رتبه خدمت ميكرد، بسيار تيز هوش، با استعداد و فهيم خواند...."

مير محمد صديق فرهنگ در صفحهْ 53 جلد دوم كتاب "افغانستان در پنج قرن اخير" تذكار داده است: "... پس از رهائى از زندان در سال 1356 (؟) (1956) همكارى سياسى در بين اين دو تن دوام يافت و به شرحى كه گذشت در اولين حلقهْ حزبى سهم گرفتند. در عين حال خيبر در اكادمى پوليس به تحصيل پرداخته، سپس به صفت معلم در اّن مشغول كار شد، ليكن ارتباط او با حزب قطع نشد ونظر به مطالعاتش در اّن زمينه از جملهْ صاحب نظران اّن محسوب گرديد...."

در فصل چهارم كتاب زير عنوان "خانه نشينى، مصادف با دورهْ سلطنت مشروطه 1342 - 1352" صفحات 143 - 174) روى موضوعات "استعفاى سردار داود خان، حكومت عبورى محمد يوسف خان، تاسيس نظام سلطنتى مشروطه، قانون اساسى، تحريك احساسات ضد سلطنتى، بى انظباطى در اردو(!)، اّخر دورهْ مشروطيت..." بحث صورت گرفته است.

 





در رابطه به وضعيت و شرايط سياسى و اقتصادى (تحولات اجتماعى) اين برههْ تاريخ وطن عزيز مان كه مملو از رخدادهاى مهم و اساسى در سطح ملى، همچنان در مقياس بين المللى بود، طى بيشتر از دو دههْ اخير صدها كتاب، اثر تاريخى، رساله ها، بررسى هاى نقد گونه از سوى افراد و اشخاص، موْسسات دانشگاهى، اكادمى هاى علوم، موْسسات تحقيقاتى با ديدگاه هاى جانبدارانه و يا بيطرفانه به چاپ رسيده است، بناً نگارنده لزوم نگارش مطالب اضافى را درين بخش نمى بينم. و اما اّنچه مربوط به نقش ح. د. خ. ا. در روند تحولات اجتماعى، سهمگيرى وطنپرستانه و فعاليت گستردهْ اعضاى شرافتمند اّن (سواى معامله گران ابن الوقت، سازشكاران فرصت طلب، دستورى هاى مخرب ومفتن، انحلال طلبان منفعت جو، دسيسه گران ناسپاس، موقف طلبان شرمسار، استفاده جويان بى خاصيت، تسليم طلبان بزدل، نيمه راههان جبون، تصادفى هاى بى دانش...) در جريان مبارزات صنفى، ملى سياسى و روشنفكرانه ميشود مراتب اّن در كتاب "اردو و سياست" (صفحات 42 - 77) تاليف محترم محمد نبى عظيمى وكتاب "يادداشت هاى سياسى و رويدادهاى تاريخى" (جلد اول صفحات 84 – 242) تاليف محترم سلطانعلى كشتمند يكى از بنيادگزارن ح. د. خ. ا. و شخصيت مطرح در اّن زمان و صاحب صلاحيت در تحليل و اقعات سياسى و اقتصادى، با خطوط روشن و برجسته درج است. نظريات و ارزيابى هاى اين قلم در رد گزافه گوئى هاى اّقاى عاصم اكرم در اين عرصه بر طبق اّنها و نه چيز بالاتر از اّنها خواهد بود.

فصل پنجم زير عنوان "جمهوريت" (صفحات 175 - 271) حوادث سالهاى 1352 – 1357 را احتوا ميكند و بخصوص مسايل اّتى در اّن برجستگى دارد: عكس العمل قوم محمد زائى در مقابل كودتا، ائتلاف بين ملى گرا و چپگرا بدور داود خان، كودتاى ميوندوال، قانون اساسى سال 1355، سياست داخلى، سياست خارجى، سياست اقتصادى.....

اّقاى عاصم اكرم در اين قسمت كتاب در شرح بعضى مطالب اّنقدر به دروغ گفتن، افترا و تهمت زدن پناه برده كه تشخيص مرزهاى عدول از اخلاق را مشكل ميسازد.

در ارتباط به چگونگى پيروزى كودتاي 26 سرطان و استقرار جمهوريت و بازگشت دوبارهْ سردار محمد داود به قدرت، دشنامنامهْ به اين عنوان "رازى را كه نمى خواستم افشا گردد" از قلم (!) محترم غوث الدين فايق وزير فوايد عامهْ جمهورى محمد داود، نيز بچاپ رسيده است كه در لابلاى اّن تنها پوچ گوئى، توهين، تحقير و تعرض غير مسوولانه به عزت، شرف، ناموس، فاميل، اصل و نسب افراد و اشخاص، چيز ديگرى سراغ نمى گردد. ليكن از اّقاى فايق هيچ جاى گله ندارد و نميتوان از ايشان چيزى بيشتر از اين توقع برد. وزير فوايد عامهْ اسبق در مسند يك اداره چى بى تجربهْ باد اّورده، فقط قادر به ريختن الفاظ ركيك در قالب شكستهْ ابتذال بود. ولى در عرصهْ سياست و بازى هاى اّن، تحليل اوضاع جهانى و شناخت مسايل بين المللى (به استناد مندرجات كتابش) اّدم بى سواد و فاقد معلومات.

اما فهميده شده نتوانست كه داكتر تاريخ با داشتن گوهى نامه از دانشگاه سوريان پاريس بر پايهْ كدام معيار هاى اخلاقى پارهْ از مسايل را مسخ ساخته به خورد مردم ميدهد. اّخر فكر نكرده بود، انسان هاى وطن مان كه در اّن دوران مصروفيت هاى وظيفوى داشند، در صحنهْ سياسى فعال بودند، بمثابهْ شاهدان عينى اضافه گوئى ها و درامه سازى هاى دروغين را تشخيص داده ميتوانند.

در بارهْ حوادث و رويداد هاى اين مرحلهْ تاريخ ميهن مان، دانشمندان داخلى و خارجى با بيطرفى و قضاوت سالم به وفرت نوشته اند، كتب و اّثار متعدد در دسترس مطالعه قرار دارد، بناً صرف روى بعضى از حرف ها كه موْلف در بيان اّنها در دروغگوئى غلو نموده، تماس گرفته خواهد شد. قابل تذكار است كه پس از روى كار اّمدن حكومت تنظيم ها، شمارى از قلم بدستان وطن پيرامون كودتاى 26 سرطان محمد داود و واقعات سالهاى نظام جمهوريت مطالبى را تحرير كرده اند كه از سر چشمهْ تبليغات و پروپاگندهاى دوران جنگ سرد اّب ميخورد و به هدف بهره بردارى هاى سياسى، شخصى و تنظيمى (از جملهْ كتاب اّقاى عاصم اكرم) و تاخت و تاز بالاى افراد و اشخاص بخصوص پرچمى ها حقايق را تحريف داشته اند. در اين جا نيز اّنچه مربوط به نقش ح. د. خ. ا. ميشود توجه خوانندگان عزيز را به كتاب "يادداشت هاى سياسى و رويدادهاى تاريخى" (صفحات 245 - 323) تاليف محترم سلطانعلى كشتمند از زمرهْ رهبران طراز اول حزب جلب ميدارم.

مزيد بر اّن، گروهى از دانشمندان و پژوهشگران روسى و افغانى وابسته به انستيتوت خاور شناسى اكادمى علوم روسيه، در فصول اول، دوم و سوم (صفحات 23 - 82) كتاب "افغانستان، مسايل جنگ و صلح" ترجمهْ اّقاى عزيز اّرينفر (نشر انديشه، تهران، 1378) رويدادهاى سياسى واقتصادى افغانستان را در زمان جمهورى محمد داود بررسى نموده اند و طى جداول احصائيوى ميزان رشد اقتصادى وسهم امداد و قروض خارجى را در اعمار پروژه هاى عام المنفعه برجسته ساخته اند كه از هر لحاظ دقيق تر و جامع تر به نظر ميرسد.

اّقاى عاصم اكرم با زير پا گذاشتن تمام موازين و اصول امانت دارى در شرح واقعات تاريخى در صفحات 191 - 193 مطالبى را در باب كودتاى محمد هاشم ميوندوال و رويدادهاى بعدى اّن با كاپى كردن از تشريحات داده شده در كتاب "افغانستان در پنج قرن اخير" (صفحات 15 - 20، جلد دوم) كه به هيچ صورت با واقعيت ها استوار نيست، اّورده است كه به جز تبارز خصومت ديرينهْ تنظيمى خودش، چيز ديگرى را بازگو نمى دارد. او مينويسد: "در حقيقت دستگيري اين شخصيت ها و زجر دادن ايشان جزو پلان پرچمى ها و خلقى ها بود كه ميخواستند به اين ترتيب افراد سرشناس را كه در گذشته...، غالباً مفكورهْ اساسى دست اندركاران اين دسيسه (!)، با انداختن مسووليت اين توطئه (!) به دوش ميوندوال و اشخاص مذكور، پريشان نمودن داود خان بود.... صفحهْ 192"، "فلهذا مى توان گفت كه دسيسه از ميوندوال نبود، بلكه دسيسه عليه او بود و مبتكرين اّن كمونيست ها بودند.... صفحهْ 193"

 


پيش از اينكه روى اين موضوع به استناد كتب و اّثار ديگر تماس گرفته شود، بايد ديد كه رهبران ح. د. خ. ا. در زمينه چه گفته اند؟ محترم سلطانعلى كشتمند در كتاب "يادداشت هاى سياسى و رويدادهاى تاريخى" (جلد اول و دوم، صفحات 252 - 253) در رد ادعاهاى بى اساس و غير واقعى كليه خيالبافان و مسخ گران تاريخ، پاسخ مناسبى داده است: "بايد متذكر شد كه اين ادعا ها حقيقت ندارد كه پرچمى ها با محمد داود در يك ائتلاف سياسى و دولتى مذاكره شده قرار داشته اند. طوريكه معلوم است، هيچيك از رهبران حزب در مقامات رهبرى رژيم عضويت نداشتند. تعين برخى از علاقمندان و اعضاى حزب در رده هاى بالائى و متوسط حكومت مركزى و بويژه در مقامات حكومت هاى محلى كه بوسيلهْ فيص محمد وزير امور داخله تعين شده بودند، دليل بر كدام ائتلاف نيست و اين امر ناشى از ضرورتى بود كه حكومت محمد داود به اّن جداً احساس نياز ميكرد. زيرا رژيم فاقد كادر هاى اّگاه سياسى و ادارى بود و بويژه ولسوال ها و علاقه داران رژيم هاى قبلى خيلى ها فاسد و فاقد پايگاه اجتماعى بودند و محمد داود خود شخصاً سازمانى نداشت تا از ميان اّن كادر هاى محلى را برگمارى ميكرد. وجود شمارى از فعالان پرچمى براى مدتى بعنوان ولسوال و علاقه دار كه با وقف، صداقت، پاكى و فداكارى بى نظيرى در تحت لواى رژيم جمهورى كار ميكردند نه بعنوان پرچمى، براى رژيم در ميان مردم اّبرو واعتبار بوجود اّورد.

اين ادعا ها كه گويا پرچمى ها در امر وارد اّوردن فشار بر اسلامگرايان راستگر، يا گروه ميوندوال و يا در امر بازداشت هاى اّنان و تحميل جزاها بر ايشان دست داشته اند، از بنياد نادرست است. زيرا پرچمى ها پيوسته سياست اصولى مبارزهْ علنى و رو در روى سياسى با نيروهاى مخالف را دنبال ميكردند و عليه هيچ نيرو يا گروهى دست به توطئه نمى زدند. چنانكه در بخش قبلى اين اثر همانگونه كه ابراز گرديده است، پرچمى ها در حاليكه ارگان نشراتى خويش، پرچم را در اختيار داشتند، در مبارزهْ منفى بدنام كننده در برابر ميوندوال شركت نكردند. افزون براّن، مگر مدعيان وارد اّوردن چنين اتهامات ناروا فراموش كرده اند كه محمد داود شخص يكدنده و خود راى بود و امر نهى ديگران را در مورد اين و يا اّن مساله نمى پذيرفت و وى دستگاه ضبط احوالات را تحت نام ديگرى (مصئونيت ملى) متشكل از افراد حرفه اى سابقه در اختيار خويش داشت. شگفت انگيز اينكه: مخالفين معروف محمد داود كه شناخت خيلى خوب از تند خوئى وى داشتند حتى جرات نكردند كه بنابر تعلقات طبقاتى و اشتراكات در مواضع سياسى، وى را مسوول بدانند. برخى از اين قماش اشخاص به سادگى و غير مسوولانه، بدون هيچگونه شواهد و مدارك و حتى بدون ارائه دلايل كافى و مقنع حكم كرده اند كه اين پرچمى ها بوده اند كه در موجوديت محمد داود چنين و چنان كرده اند. خشم ايشان از اين جا اّب ميخورد كه چون پرچمى ها بمثابهْ يك حزب نيرومند و داراى پايگاه گستردهْ اجتماعى زنده باقى ماندند و چون برخى از جهات سياست هاى محمد داود را پشتيبانى ميكردند، پس حتماً تمام دستگاه ادارهْ رژيم را مى چرخاندند. چنين برداشت ها از مسايل بغرنج اجتماعى و سياسى، حتى ناشى از سوْ نيات هم نباشد، چيزى بجز ساده سازى محض و كوته انديشى سياسى نيست."

به ارتباط مطالب مورد ادعاى موْلف غوث الدين فايق در كتاب خود "رازى را كه نمى خواستم افشا گردد!" (صفحات 107 - 110) افسانهْ ديگرى را نگاشته است. اّقاى هنرى برادشر، در صفحهْ 64 كتاب "افغانستان، تجاوز شوروى و مقاومت مجاهدين" چنين ياد اّورى نموده است: "محمد داود همچنان گروپ توطئه گري را كه از طرف ميوندوال سازمان يافته بود، از بين برد و اين ديپلومات و صدر اعظم سابق در اكتوبر 1973 در تحت عذاب و شكنجهْ مسولان زندان محمد داود جان سپرد. در شش ماه اول جمهوريت محمد داود يك دسيسهْ ديگر نيز از طرف حكومت از بين برده شد و توطئه هاى ديگرى هم در سالهاى 1974 - 1975 و 1976عقيم ساخته شد كه در اثر اّن صدها نفر محبوس شدند. اّوازه ها ناشى از عذاب و شكنجهْ مردم از طرف رژيم در كابل پخش گرديد. در اولين اعدام هاى سياسى كه در افغانستان در عرصهْ 40 سال به اين طرف رسماً اعلان گرديد، پنج نفر كشته شدند."

هذيان گويان و ياوه سرايان كه حتى حافظهْ تاريخ را به بازى گرفته اند، فراموش نموده اند كه بعد از كشف توطئهْ ميوندوال مطبوعات كشور يك سروگردن در سراسر افغانستان كمپاين تبليغاتى را در امر تقبيح اعمال مخالفين دولت به راه انداخت. صدها محفل در پشتيبانى از نظام جمهوريت و در ضديت با توطئه گران تدوير يافت، پيام هاى همبستگى صادر شد كه در هيچ يك از اين رويداد ها اعضاى ح. د. خ. ا. (پرچمى ها) كوچكترين نقشى نداشتند. گذشته از اين، هنگاميكه محمد داود دستگاه دولت را از وجود عناصر مترقى پاك كرد و سكان هاى قدرت اغلباً در اختيار مخالفين ح. د. خ. ا. (بشمول وزارت اطلاعات و كلتور) قرار داشت، چرا ماهيت اصلى قضيه را به اطلاع مردم شرافتمند افغانستان نرسانيد و موقف رسمى دولت در سالنامهْ وزارت اطلاعات و كلتور انعكاس داده نشد تا امروز بر مبناى اّن قضاوت صورت ميگرفت؟

اما اينكه اّقاى عاصم اكرم بابى مبالاتى كامل به خصوصيات جامعهْ افغانى و بدون در نظرداشت اوضاع اجتماعى اّن دوران، خواسته تا گل خشك را به ديوار بچسپاند و با عالمى از صحنه سازى ها و دروغ پراگنى ها بخاطر كتمان حقايق گناهان را به گردن پرچمى بيندازد، بار ديگر خاطرات نيرنگ هاى انگليسى را در ذهن انسان تازه ميسازد!

دربخش "فعاليت هاى گروه هاى سياسى اسلامگرا - اخوانى - بر ضد حكومت داود خان" (صفحهْ 215) تذكر داده شده است: "... بعد از كودتاى داود خان، در اثر فشار پرچمى ها، غلام محمد نيازى در جملهْ مخالفين احتمالى حكومت جديد دستگير شده به حبس انداخته شد."

بپاسخ اين ادعاى بى اساس و توضيحات غير واقعى در صفحات 21 - 42 جلد دوم كتاب "افغانستان در پنج قرن اخير" و رد اتهامات واهى مندرج در ساير كتب و رسالات تاريخ گونه، ميتوان به مدارك و اسناد معتبر بين المللى پناه برد.

در اين ارتباط در صحفات 27 - 28 كتاب "حقايق پشت پرده تهاجم اتحاد شوروى بر افغانستان" تاليف دياگوكوردو ويزوسليك هريسن ترجمهْ اّقاى ثابت چنين اّمده است: "عمال شبكه هاى جاسوسى عربستان سعودى، هند، چين و يك تعداد ديگرى از كشورهاى خليج فارس و شرق ميانه نيز بعد از سال 1973 در افغانستان نفوذ نمودند....

ساواك و سى. اّى. اى با هم همكارى مى نمودند. اين دو سازمان بعضى اوقات فعاليت هاى خود را با دستيارى گروپ هاى مخفى مسلمانان بنيادگرا به پيش ميبردند. گروپ هاى مسلمانان بنيادگرا در مخالفت خويش با اتحاد شوروى، با سى. اّى. اى و ساواك شريك بودند، اما از خود اهداف عليحده اى داشتند.

گروپ هاى بنيادگرايان به نوبهْ خويش با اخوان المسلمين مصر و رابطهْ عالم اسلامى عربستان سعودى كه يك شاخهْ از فعاليت هاى وهابيت را تمثيل مينمايد، نيز ارتباط داشتند. زمانيكه عايدات كشورهاى عربى از مدرك فروش تيل زياد گرديد، عمال كشور هاى نوبه ثروت رسيدهْ عرب نيز با پول هنگفت به كابل سرازير گرديدند. اين ها نيز مانند ساواك جواسيسى را استخدام مى نمودند تا طرفداران كمونيست ها را در حكومت و قواى مسلح افغانستان تشخيص و به ايشان معرفى نمايند.

تهران از يك طرف از طريق كمك هاى خويش بر داود فشار مياّورد كه اّنهاي را از كار حكومت بركنار سازند كه گمان ميشد با كمونيست ها ارتباط دارند. از طرف ديگر ساواك اسلحه، وسايل مخابراتى و ساير كمك هاى شبهْ نظامى را به جمعيت هاى ضد داود ميرسانيد. برخى از اين كمك ها توسط ايران مستقيماً به ناراضيان قبايلى كه در غرب افغانستان فعاليت داشتند توزيع ميگرديد، قسمتى از اّن ذريعهْ پاكستان به دسته هاى بنيادگرايان كه فعاليت هاى زير زمينى داشتند ميرسيد. سلسلهْ اذيت و اّزار داود ذريعهْ مقامات پاكستان وقتى به نقطهْ اوج خود رسيد كه تحت سرپرستى اسلام اّباد بر يك تعداد اهداف در داخل افغانستان حملات صورت گرفت. ساواك، سى. اّى. اى و عمال پاكستانى در كودتا هاى ناكام ماه سپتمبر و دسمبر سال 1973 و جون 1974 بنيادگرايان بر عليه داود دست داشتند."

به سلسلهْ كليشه گوئى هاى موْلف در صفحهْ 216 باز هم خصومت تنظيمى مورخ بچشم مى خورد و با ذكر دروغ ديگر نوشتهْ خود را پرداز داده است: "... اكثر اّنها به پاكستان همسايه پناه بردند؛ از جمله: برهان الدين ربانى، استاد شرعيات، احمد شاه مسعود محصل مكتب(!) پولى تخنيك؛ گلب الدين (گلبدين) حكمتيار، محصل فاكولتهْ انجنيرى كه يك دورهْ حبس را به جرم قتل يك تن محصل پرچمى (!) گذشتانده بود...."

خوانندهْ عزيز مشاهده ميفرمائيد كه تا چه سرحد با نادرستى و خصمانه مطالب را طرح نموده است: اّيا محصل مكتب پولى تخنيك ميتواند وجود داشته باشد؟ هرگاه بگويم داكتر عاصم اكرم تحصيل يافتهْ مكتب سوريان پاريس و يا فلان شخص فارغ التحصيل مكتب اكسفورد لندن، اّيا درست گفته ايم و يا از نا اّگاهى انسان نمايندگى ميكند؟

انستيتيوت پولى تخنيك كابل از زمرهْ با اعتبار ترين موْسسات دانشگاهى تحصيلات عالى كشور بحساب مياّيد كه شمار قابل ملاحظهْ كادر هاى مسلكى رشته هاى اقتصاد ملى (معدن، صنايع، انرژى، ساختمان، بند و نهر، اّبيارى...) از اّنجا فارغ گرديده، دانش و تخصص مسلكى خوش را در خدمت به وطن و مردم قرار داده اند.

و اما گلبدين حكمتيار نه به جرم قتل يك نفر پرچمى، بلكه بجرم قتل سيدال سخندان محصل دانشكدهْ علوم (ساينس) از باشندگان ولايت لوگر، عضو سازمان سياسى دموكراتيك نوين (شعلهْ جاويد) زندانى گرديد.

شايان ذكر است كه در اين فصل (پنجم) مطالب قابل بحث زيادى وجود دارد كه بايست روى اّنها تماس گرفته شود، ولى نسبت جلوگيرى از طويل شدن اين مقال از اّن صرف نظر بعمل مياّيد.

فصل ششم كتاب تحت عنوان "سقوط جمهوريت داود خان، ختم يك دوره" (صفحات 272 - 303) موضوعات (سقوط رژيم جمهورى، تشديد فعاليت هاى اغتشاش (!) اّميز كمونيست ها و ساير چپ گراها، قتل مير اكبر خيبر، عكس العمل حكومت مقابل اغتشاشيون(!) چپى، كودتاى كمونيستى هفت ثور....) را احتوا مينمايد.

در اين بخش نيز بجز از پرروئى موْلف در فحش گفتن و استعمال كلمات دور از اخلاق به اّدرس اعضاى ح. د. خ. ا. و ساير نيروهاى مترقى و تحول طلب، مطلب تازه ئى بچشم نمى خورد. بيشترين رويداد هاى مندرج در اين فصل در كتاب "حقايق پشت پردهْ تهاجم اتحاد شوروى بر افغانستان" (صفحات 65 - 69) انعكاس داده شده است.

رويداد ها و حوادث اين مرحلهْ از تاريخ كشور در يك تعداد كتب و نوشته هاى ديگر نيز بازتاب يافته كه بيشترينهْ اّنها با برخوردهاى ذهنيگرانه، قرينه سازى ها، حدس و گمان ها، دروغبافى ها همراه است و در كمتر نوشته ها به تشريح واقعيت ها پرداخته شده است.

اّنچه به نقش و موضعگيرى ح. د. خ. ا. در قبال واقعات ميشود، مراتب اّن در كتاب "يادداشت هاى سياسى و رويدادهاى تاريخى" (صفحات 291 - 371) تاليف محترم سلطانعلى كشتمند و در كتاب "اردو و سياست" (صفحات 115 - 150) تاليف محترم محمد نبى عظيمى، اّمده است، لزومى به توضيحات بيشتر محسوس نيست.

اّقاى عاصم اكرم در صفحهْ 277 زير عنوان "تشديد فعاليت هاى اغتشاش اّميز كمونيست ها و ساير گروه هاى چپگرا" به بيان مطالبى پرداخته كه نشاندهندهْ عدم فهم و درك شان از معنى و مفهوم اغتشاش ميباشد و نميداند كه اغتشاش كار كدام ها بوده و چه كسانى اّنرا به راه انداختند؟ لطفاً به رويداد تراژيدى پنجشير، حوادث لغمان، انفجارات نا اّرام كننده در قندهار... عميقاً توجه نموده به حل مشكل خود دست مييابيد.

در پاورقى صفحهْ 278 از قول يكنفر مامور ضبط احوالات مياّورد "كه اعضائى (اعضاى) جديد ح. د. خ. ا. در مراسم تائيد شان از سوى مقامات    ذيصلاح حزب بايد قراّن عظيم الشان را لگد پاى مى نمودند" لعنت به دروغگويان سياه روى و شرمندهْ تاريخ! به اين گفته هاى غلط ميتوان دروغ، بهتان، اتهام، شيطنت و رياكارى نام گذاشت كه از سرچشمهْ تبليغات سياست استعمارى انگليس پس از حصول استقلال سياسى افغانستان، اّب ميخورد و مبلغين اّن همفكران و همقطاران سابقه و امروزين اّقاى اكرم ميباشند!

دهها هزار ح. د. خ. ا. بشمول والدين و ساير اعضاى فاميل هاى شان به اين نوع اظهارات نفرين ميفرستند. اصلاً ارتقاى عضويت حزبى مستلزم كدام مراسم خاص نبود كه ايجاب تائيد مقامات ذيصلاح را مينمود. اما مردم افغانستان و خلقهاى مسلمان جهان شاهد اّن بودند كه بعد از استقرار حاكميت تنظيم ها، قراّن عظيم الشان از طرف چه كسانى لگد مال شد و كدام ها ده ها جلد قراّن و نسخه هاى دستنويس كلام خدا داراى قدامت تاريخى را يكجا با هزارها جلد كتب دينى و علمى محفوظ در كتابخانه هاى مركز و ولايات به اّتش كشيدند؟

در صفحهْ 283 از "تظاهرات كمونيست ها روز بروز زياد شده ميرفت" حرف زده شده است. معلوم نيست كه كدام تظاهرات؟ مردم تنها يك راه پيمائى اعتراض اّميز (اّرام و مسالمت اّميز) را به مناسبت شهادت مير اكبر خيبر  به ياد دارند و بس. پس از مراسم تدفين رهبران حزب سخنرانى نمودند كه بعد از چند روز منجر به صدور اعلاميهْ حكومت، دستگيرى و زندانى ساختن اّنها گرديد. ولى طوريكه معلوم ميگردد موْلف از قانون جزاى جمهورى محمد داود بخصوص مواد 221 و 213 اّن اطلاعى ندارد.

در صفحهْ 350 در شرح كرونولوژى سال 1977 اّمده است: "وزير پلان، على احمد خرم، در كابل توسط كمونيست ها شهيد ميشود."

شما را به خداوند پاك سوگند كه با ذكر اينگونه جعليات چطور از ناحيهْ وجدان احساس اّرامش ميكنيد؟

مرحوم على احمد خرم در اثر توطئهْ اسلامگرايان به قتل رسيد. سازماندگان اين حادثه قصد داشتند تا با استفاده از موتر رسمى وزارت بداخل قصر رياست جمهورى (ارگ) رخنه بدارند و پلان بعدى خويش را تطبيق نمايند. اعترافات مرجان اجرا كنندهْ اين سوء قصد از طريق راديو و ديگر رسانه هاى گروهى به اطلاع عامه رسانيده شد.

در پايان نقل قولى از نويسندهْ فقيد اّلمانى Mathias Claudius خالى از دلچسپى نيست: "مشك چرمى (لولهْ پلاستيكى و يا شايد هم پوقانه) را با هوا دادن پر ميكنند، سر خالى (مغز پوك) را وهم وخيال و غرور پر ميسازد."

 

پايان

 

 


May 21st, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب